دستِ بسته ، دل رها
دست را بستند، اما
شعر در قلبم شکوفا
خواستند از من نگویم
راهِ رویا را نپویم
لب دوختند و قلم را
شب گرفت آبیِ شب را
غافل از این درد بودند
عاشقی را سد نمودند
دستِ راستم اسیر است
چپ، ولی شمشیرگیر است
دست را بستند، اما
شعر در قلبم شکوفا
خواستند از من نگویم
راهِ رویا را نپویم
لب دوختند و قلم را
شب گرفت آبیِ شب را
غافل از این درد بودند
عاشقی را سد نمودند
دستِ راستم اسیر است
چپ، ولی شمشیرگیر است