جهانِ من

از دیدِ من؛ من نوشته هایم را زندگی میکنم

بدهکار

برای تک تک لحظاتی برات ساختم  بدهکاری 

sara.aamh
1403/8/25
23:23
0 نظر

غم تو

ای ز تو شاد جان من بی‌تو مباد جان من

دل به تو داد جان من با غم توست همنشین

تلخ بود غم بشر وین غم عشق چون شکر

این غم عشق را دگر بیش به چشم غم مبین

sara.aamh
1403/8/23
00:00
0 نظر

مادر

کاش قلبم ز سینه برون زند و تو بنگری
بطن بطن آن، بعشق تو میتپد، تو بمان!
 

sara.aamh
1403/8/21
00:00
0 نظر

به یاد تو

قطره قطره اشک ریختم 

باد تو اما اسید بود بر روی گونه هایم 

sara.aamh
1403/8/20
00:00
0 نظر

احمد شاملو

کوه ها باهمند و تنهایند 

همچو ما 

باهمان تنهایان

sara.aamh
1403/8/19
02:02
0 نظر

یا رب

ای که مرا صد جان دهی 

و هر صد جان او

sara.aamh
1403/8/15
07:41
0 نظر

باقی

 به من گفتند که بس کن دیگر کافیست

از او نوشتن را کنار بگذار کافیست

بگفتم که او مرا جان و جهان است

هزار روز گر بگذرد، در من باقیست…

sara.aamh
1403/8/9
07:07
0 نظر

جانی

راست گفتند مشکی رنگ عشق است 

چشمات مشکی 

موهات مشکی

مژه‌هات مشکی

پلک بزن طاووس سیاه من

sara.aamh
1403/8/8
23:23
0 نظر

عشق سیاه‌پوش من

برای از تو نوشتن کاغذ نداشتم

قلب و تنم داد زد من هستم

شروع کردم ولی جوهر نداشتم

خون و رگم اما گفتند خستم

نوشتم و نوشتم و گذاشتم

سر و جانم بگویند که مستم

دلم میخواست بمیرم و نمانم

زمانی که گرفتند از دو دستم

گرفتند و بستند دست راستم

نخواستند بنویسم، نذاشتند

به من زنجیر زدند، اما جستم

نمیدانستند من چپ دستم

sara.aamh
1403/8/8
22:22
0 نظر

کجایی

میگویند اگر پِلکَت پرید عزیزت می آید 

جانم برایت پَر پَر زد پس تو کجایی؟

sara.aamh
1403/8/6
00:00
0 نظر

دوای درد بی درمان من

جان مارا دوایی نیست جز نگاهت 

sara.aamh
1403/8/4
00:00
0 نظر