لطف کن
من خودم بودم که گفتم ماندنت اجبار نیست
بشکند دستی که یادت داده لااکراه را
مثل یلدا آخرین دیدار طولانی تر است
آنکه یارش رفته داند حال آذر ماه را
من تورا با خون دل از یاد بردم لطف کن
هرکجا چشمت به من افتادکج کن راه را…
*معینZ
من خودم بودم که گفتم ماندنت اجبار نیست
بشکند دستی که یادت داده لااکراه را
مثل یلدا آخرین دیدار طولانی تر است
آنکه یارش رفته داند حال آذر ماه را
من تورا با خون دل از یاد بردم لطف کن
هرکجا چشمت به من افتادکج کن راه را…
*معینZ