تو نمیمیری
همانکونه که سالهای سال من در این افکار پوسیده ام دست و پا زدم،
فکر کردم جان دادم،
فکر کردم جان کندم،
فکر کردم و نفس بریدم اما نمردم،
توهم نمیمیری،
همانگونه که زمستان با کوچ پرستوهای نمرد.
تو نمیمیری چراکه در روح من نامیرا شدی...
همانکونه که سالهای سال من در این افکار پوسیده ام دست و پا زدم،
فکر کردم جان دادم،
فکر کردم جان کندم،
فکر کردم و نفس بریدم اما نمردم،
توهم نمیمیری،
همانگونه که زمستان با کوچ پرستوهای نمرد.
تو نمیمیری چراکه در روح من نامیرا شدی...